صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل طراح قالب | ||
|
وقتی مُرده بودم..... گفتند : ما تا قبر نگهبان تو هستیم گفتم : من که نمرده ام ، من هنوز زنده هستم ، چرا مرا به قبر می برید؟ ولم کنید، من هنوز حس میکنم و حرف میزنم و می بینم..... پس هنوز زنده ام..... با لبخندی جوابم را دادند و گفتند : عجیب هستید شما انسان ها.... فکر میکنید که مرگ پایان زندگیست و نمیدانید که شما فقط خوابی کوتاه می دیدید و آن خواب وقتی می میرید تمام می شود..... در راه مردم را می بینم ، گریه می کنند و می خندند و فریاد می زنند...... و هرکس مثل من دو نگهبان همراهش.... از آنها پرسیدم : چرا اینکار را میکنند؟ گفتند : این مردم مسیر خودشان را میدانند .... آنهایی که به راه کج رفته بودند..... حرفش را با ترس قطع کردم: یعنی به جهنم میروند؟ گفتند :بله ..... و ادامه دادند: و کسانیکه می خندند اهل بهشتند. به سرعت گفتم : مرا به کجا می برند؟ گفتند : تو کمی درست راه می رفتی و کمی اشتباه .... گاه توبه میکردی و روز بعد معصیت.... حرفشان را دوباره با ترس قطع کردم : یعنی من به جهنم میروم؟ گفتند : رحمت خدا وسعت دارد و سفر طولانیست.... دورو برم را با ترس نگاه میکردم و در یک آن خانواده ام را دیدم ، پدرم و مادرم و .... برادرم ..... و فامیل هایم... به سوی آنها دویدم و گفتم : برایم دعا کنید ..... و کسی جوابم را نداد..... آرزو کردم که ای کاش صدایم را بشنوند.... آنها مرا به زحمت در قبر گذاشتند ..... پدرم را دیدم که بر رویم خاک می ریخت و برادرم را..... آرزو کردم که ای کاش جای آنها در دنیا بودم.... و توبه میکردم..... نشستم و فریاد کشیدم : ای مردم..... حواستان باشد که دنیا گولتان نزند ...... ای کاش نماز صبح را خوانده بودم..... ای کاش دعا کرده بودم که خداوند هدایتم کند ..... و توبه میکردم و گریه .... و روزانه توبه ام را تجدید میکردم ..... و گناهانم را تکرار نمیکردم..... سنگدل نمی بودم..... و معصیت نمی کردم ..... و معصیت نمی کردم...... و معصیت نمیکردم .............و معصیت نمی کردم.............. و روزی می آید که تو در قبر قرار خواهی گرفت......... آرمیتا - مدیر وبلاگ منتظران ظهور برچسبها: همیشه آخرین نفری بود که غذایش را می خورد، وقتی همرزمانش دلیل این کار را از او پرسیدند،پاسخ داد: شاید برای کسی غذا کم بیاید ، همه بخورند من هم می خورم. او از غواصانی بود که در عملیات نصر 4 در مائوت عراق شهید شد و پیکر مطهرش 24 ساعت زیر کیسه ای از شن در آب قرار گرفت،به همین دلیل پیکر مطهرش سیاه و کبود شده بود و حجم آن دو برابر شده بود(باد کرده بود) ، اما وقتی او را در درون قبر گذاشتند پیکر مطهرش به قدری نورانی شد و تغییر کرد که انگار در همان لحظه دعوت حق را لبیک گفت.
شهید ابوالفضل رضیئی برای شادی روح همه ی شهیدان صلوات-آرمیتا
برچسبها:
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد |
|
[ طراحي : بيرق عشق ] |