آمار شماره بدم.....!!!!!
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل طراح قالب
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان منتظران ظهور و آدرس montazeranezohour313.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 خانم . . . شماره بدم . . . ! ! !






خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟









خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟


خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟





خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟





اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!


بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد





تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.




روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...





شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!





دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...





دردش گفتنی نبود....!!!!



رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی


می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن

...


چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد....

...





خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن
!!!





دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند...به




سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد
...





امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد
..!





انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد

!





احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!!

 

 

فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!





یک لحظه به خود آمد .....

...





دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته...!

 

 

ياحق

آرميتا - مدير وبلاگ منتظران ظهور

 


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 16 تير 1393برچسب:خانوم,شماره,چادر,حجاب, ] [ 12:27 ] [ آرمیتا ]

 

سلام... نمیدونم چرا بعضیا فکر میکنن که ماهایی که چادر سر میزنیم توتابستون گرممون نمیشه ... میگن:تو گرما چادر سر بزنیم؟

خب آدم گرمش میشه ولی دستور،دستور خداست و تابستون و زمستون نداره،چادر گرمه و نمیشه چادر سر کرد،اونوقت زمستون هم بارون و برف میاد و چادر کثیف میشه و هزار تا بهانه ی دیگه!

پس کی باید چادر به سرمون بکنیم؟!

خداوند در قرآن دستور داده که خودمون رو بپوشونیم تا در نظر جنس مخالف تحریک کننده نباشیم،خداوند هیچوقت دستوری بدون فایده فردی و اجتماعی نمیده ، پس ما باید در سخت ترین شرایط هم دستور خدا رو اجرا کنیم برای اینکه خودمون و مهمتر از خودمون ، جامعمون ،به فساد و گناه کشیده نشه.

چادر بهترین وسیله برای رعایت حجاب و پوشش اسلامیه. بعضی ها میگن چادری ها خودشون از همه بدترن.

باید در جواب این افراد بگم که رعایت حجاب و عفاف فقط با چادر ممکن نیست... عفاف باید در رفتار و اعمالمون هم وجود داشته باشه.چادر بهترین پوشش برای ما خانمهاست . در تمامی اقشار جامعه آدم بد پیدا میشه مثل دکترا،کارمندا،معلما و... در قشر افراد چادر هم آدمهایی پیدا میشن که بد باشن .اگه کسی به خاطر رضای خدا چادر به سر کرده باشه ولی به گناه های دیگه ای آلوده باشه،خداوند به خاطر گناه ها اون رو مجازات میکنه و به خاطر حجابش بهش پاداش میده و هستند افرادی که به شکل عروسک فرنگی میان بیرون ولی اعمال خوب هم دارن و البته بی حجابها بی دین نیستند،خب خدا به خاطر اعمال خوبشون بهشون پاداش میده ولی به دلیل نداشتن حجاب اونا رو مجازات میکنه و حتی اونا در درگناه کسانیکه به خاطر بی عفتی این افراد به گناه کشیده شدند شریکن.

روایت از معصوم هست که اگر زنی به خاطر رضای خدا حجاب کنه و در هوای گرم عرق کنه هر قطره عرقش تو بهشت یک قصر از برلیان میشه.

از ما گفتن بود-یاحق-آرمیتا-مدیر وبلاگ منتظران ظهور


برچسب‌ها:
[ شنبه 29 تير 1392برچسب:چادر,تابستون,خدا,دستور, ] [ 15:40 ] [ آرمیتا ]

 

 

آمده بود مرخصی. داشتیم درباره منطقه حرف میزدیم.لابه لای صحبت گفتم:کاش میشد من هم همرایت به جبهه بیایم!

حرف دلم را زده بودم.لبخندی زد و پاسخی داد که قانعم کرد: هیچ میدانی سیاهی چادر تو از سرخی خون من کوبنده تر است؟! همین که حجابت را رعایت کنی ،مبارزه ات را انجام داده ای.

روایت از همسر شهید محمدرضا نظافت


برچسب‌ها:
[ شنبه 29 تير 1392برچسب:چادر,مبارزه,خون, ] [ 15:37 ] [ آرمیتا ]



خواهرم تا پایان دوره لیسانس تو شهر خودمون دانشجو بود و برای فوق لیسانس به یک شهر بندری که ازشهر خودمان دور بود رفت و آنجا با همکلاسی اش خانه اجاره کردند. اواخر ترم دوم دانشگاهش بود که پدر هم خانه ای اش فوت کرد و به علت حساسیت خانواده من آن مدت را رفتم کنار خواهرم بمانم تنها نباشد.



خواهرم که میخواست به من بد نگذرد هرروز برنامه ای میریخت که با هم بریم بیرون گردش.



روز اول قرار بود ساحل رونشونم بده برا همین آماده شدیم برویم. خواهرم با خوشحالی گفت: داداش آماده ای بریم؟ ولی برای اولین بار دیدم چادر نپوشیده و بدتر اینکه حجابش درست نیست… خدا میداند آن لحظه ازناراحتی بغض کردم. اصلا انتظار نداشتم…با صدایی لرزان گفتم: اینجوری میخوای بیای؟ چادرت کجاست؟گفت:اینجا بارون زیاد میباره چادر خیس میشه نمیشه پوشید. اون لحظه مونده بودم که چطور به خواهری که ۶ سال ازمن بزرگتره و حق بزرگی به گردنم داره امر و نهی کنم؟؟؟



با ناراحتی گفتم من ساحل نمیام و رفتم تو خونه! خواهرم جا خورد و اومد داخل و گفت: چرا یکدفعه اینقدر منقلب شدی؟ به خاطر چادر من؟

من که هرگز به خودم اجازه نمیدادم به خواهر بزرگم دستور بدم فقط با صدای آروم گفتم: طاقت ندارم یه تارموی زیبات رو نامحرم ببینه…



خواهرم هم نشست کنارم و یه نیم ساعتی حرف زدیم. درسته که چادرش رو نپوشید ولی قبول کرد که حجاب کامل رو بگیره و بعد ازپوشیدن ساق ها و مقنعه

باهم رفتیم بیرون و خدا را شکر روزهای بعد که بیرون می فتیم نیازی به صحبت دراین باره نبود.



حالا با خودم فکر میکنم که اگر نسبت به همه مردان و زنان بی حجاب مسلمان چنان دلسوزی داشتیم که به برادر وخواهر خود داریم چقدر امر و نهی ما موثر می افتاد.

(ممنونم از داداش خوبم که این مطلب رو برام فرستاد)


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 16 تير 1392برچسب:چادر,خواهر,دریا, ] [ 14:13 ] [ آرمیتا ]
 

بیمارستان از مجروحین پر شده بود...

حال یكی خیلی بد بود...

رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت.

وقتی دكتر این مجروح را دید به من گفت بیاورمش داخل اتاق عمل.من آن زمان چادر به سر داشتم.

دكتر اشاره كرد كه چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا كنم...

مجروح كه چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت:

 

من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری.ما برای این چادر داریم می رویم...

 

چادرم در مشتش بود كه شهید شد.از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را كنار نگذاشتم...

 

برگرفته از وبلاگ سلوک گمنامی


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:چادر,مجروح,شهدا,مشت, ] [ 16:41 ] [ آرمیتا ]

سلام این بخش دل نوشته های منه که ..... بقیشو بخوونین و حتما نظر بذارین و اگه انتقاد یا پیشنهادی دارین حتما مطرح کنید.

شاید این بخش خیلی طولانی باشه ولی جذابه و یه هشداره واسه همه ی جوونا که منم شاملش میشم....


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد
درباره سايت

سلام..... به وبلاگ من خوش اومديد..... اميدوارم خوشتون بياد..... و استفاده كنيد ..... البته با دقت بخونيد متنهارو حتما به دردتون ميخوره.... در ضمن نظر يادتون نره ياحق
برچسب‌ها
امکانات وب

وب سایت تفریحی مذهبی بیرق عشق