صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل طراح قالب | ||
|
55 روزه ک بهم میگن یتیم... 55 روزه که میخوان جاتو برام پر کنن...55 روزه ک فکر و خیالت داغونم کرده... 55 روزه ک دیگه شیمی درمانی نمیری... 55 روزه ک دلم واست تنگ شد ... 55 روزه ک نیستی... 55 روزه ک نمیبینمت... 55 روزه ک صدام نمیزنی... 55 روزه ک صدای درد کشیدنتو نمیشنوم.. 55 روزه ک خونمون خالی شده... 55 روزه که چراغ خونمون خاموش شده...55 روزه ک پشتم خالی شد ... 55 روزه ک دلم گرم کسی نیس... 55 روزه ک من بابا ندارم... من همون دختری هستم ک نتونستم تو رو تو کفن ببینم... کفن؟ کفن چیه؟ بابایی کجایی؟ من حتی تو رو وقت بیماری نمیتونستم ببینم چه برسه به کفن... فردا پنجشنبه ست... باید بیایم سر قبرت ... بابا جون من.. چقد زود رفتی... هر چی بیشتر میگذره جای خالیت بیشتر احساس میشه... نمیتونم فکر کنم ک دیگه نیستی... نمیتونم... آخه من یه دخترم... یه دختر ک عاشق پدرش بود... خواب میبینم ک زنده ای ولی بیدار میشم و پیدات نمیکنم... باباجون ... دلم واست تنگ شد برچسبها: پدرم .... درد دارد واژه ی یتیمی برای من .... تو رفتی و فکری به حال ما نکردی ... ما بی تو .... چه کنیم؟ پدر جان .... زندگی بی تو برایم عجیب سرد شده ... کاش بشود که برگردی .... برچسبها: امروز چهلمین روزه ک بابام رفت ... من دیگه بابا ندارم... چهل روزه ک صداشو نمیشنوم... چهل روزه ک دستاشو ندارم... چهل روزه ک چشماشو ندیدم... بابا جون ... هنوز باور ندارم ک تو رفتی... بابا جون ... دلم خیلی تنگه برات... بابایی ... چقد سخته یتیمی.... الآن چهل روزه که چراغ خونمون خاموش شد... چهل روزه ک خونمون سیاه پوش شده... آخه حاج علی احمدی از بینمون رفته ..
برچسبها: |
|
[ طراحي : بيرق عشق ] |