صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل طراح قالب | ||
|
حسین فریاد می زند: "هل من ناصر ینصرنی؟"
و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم: لبیک یا حسین! لبیک... حسین نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند... و من باز می گویم: لبیک یا حسین! حسین شمشیر می خورد من سر پدرم داد می زنم و می گویم: لبیک یا حسین! حسین سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم: لبیک یا حسین! لبیک... حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس خنده های مستانه ام فریاد میزنم: لبیک... حسین رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟ من به دوستم دروغ میگویم و باز فریاد می زنم: لبیک... حسین سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است، حسین به من نگاه می کند می گوید: تنهایم یاریم کن... من گناه می کنم و باز فریاد می زنم: لبیک... خورشید غروب کرده است... من لبخندی می زنم و می گویم: اللهم عجل لولیک الفرج... حسین به مهدی نگاه می کند و می گوید: "مهدی من کسی را نداشتم که بگوید سرباز توئم، اگر کسی نبود یاریم کند، ادعا کننده ای هم نبود... تو از من مظلوم تری..." به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم: "دوستت دارم تنهایت نمی گذارم..." مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند... مهدی تنهاست... حسین تنهاست... کربلایی دیگر در راه است... ياحق آرميتا - مدير وبلاگ منتظران ظهور برچسبها:
آدمک آخر دنیاست بخنــــد آدمک مرگ همین جاست بخنــد دست خطــی که تو را عـاشق کرد شوخی کاغــذی ماست بخنــد آدمک خر نشــوی گریه کنی ! کل دنیا ســراب است بخنــد آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخنـد آدمک اخر دنیاست بخند آدمک مرگ همینجاست بخند آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند فکر کن درد تو ارزشمند است فکر کن گریه چه زیباست بخند صبح فردا به شبت نیست که نیست تازه انگار که فرداست بخند راستی آنچه به یادت دادیم بر زدن نیست که درجاست بخند آدمک نغمه آغاز نخوان به خدا آخردنیاست بخند......... برچسبها: |
|
[ طراحي : بيرق عشق ] |