صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل طراح قالب | ||
|
بیمارستان از مجروحین پر شده بود... حال یكی خیلی بد بود... رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت. وقتی دكتر این مجروح را دید به من گفت بیاورمش داخل اتاق عمل.من آن زمان چادر به سر داشتم. دكتر اشاره كرد كه چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا كنم... مجروح كه چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت:
من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری.ما برای این چادر داریم می رویم...
چادرم در مشتش بود كه شهید شد.از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را كنار نگذاشتم...
برگرفته از وبلاگ سلوک گمنامی نظرات شما عزیزان: pedram
![]() ساعت23:55---29 خرداد 1392
salam
man k na baazia bayad vaghean khejalat bekashan baazia ebrat baazia beran bemiran پاسخ:سلام... بعضی هام خدا کنه زودتر عوض بشن و راه اصلی رو در پیش بگیرن. یاحق محمد
![]() ساعت17:16---28 خرداد 1392
خیلی از جوونای مردم برا من و شما و امثال من وشما رفتن و فقط یه مشط خاک برا خانواده ها اوردن بعضی هم هنوز هم که هنوزه منتظره همون یه مشت خاک هستن اما.... هدفشون این بود که اسلام نابود نشه اما بلا نسبت شما و امثال شما دخترایی هستن که این ها رو نادیده میگیرن و کارهایی که دل شهدا ،امام زمان و حضرت فاطمه رو به درد میاره رو انجام میدن البته بعضی پسرا هم مستثنا از این قضیه نیستن
پاسخ:سلام... کاملا درسته نمیدونم واقعا چجوری تو صورت یه مادر مفقودالاثر نگاه می کنند؟ واقعا آقا غریبه..... یاحق محمد
![]() ساعت17:09---28 خرداد 1392
آبجی کوچیکه حداقل فونتشو تغییر میدادی که چشم رو اذیت نکنه حالا من زورم میاد شما که منظمی//////
پاسخ:سلام ... ممنونم از تعریفتون ، راستش اصلا وقت نکردم. موفق باشید-یاحق برچسبها: |
|
[ طراحي : بيرق عشق ] |